12دی

وقتی ی کامنت حالتو خوب میکنه....


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:27 | نویسنده : ناردونه |

یک نفر بآشد حآل مرآ خوب کند ..
بآشد و سکوت کند تآ من برآیش نق بزنم و او لآم تآ کآم حرف نزند !
بآشد و سکوتش دیآزپآمی بآشد برآی ذهن آشفته ام ..
آن موقع هآ که دلم گرفته زنگ بزند آهنگ مورد علآقه ام رآ بخوآند .. 
برآی هزآرُمین عکسی که میخوآهم بگیرم هم لبخند بزند یآ حتی قیآفه اش رآ عجیب و غریب کند !
اصلا بآید عکآس بآشد !
کتآب بخوآند و هربآر که میبینمش برآیم از کتآب هآی جدیدی که خوآنده بگوید !
شعر بخواند و شیفته ی آهنگ هآی عهد بوق بآشد !
کلمآت محبت آمیزش همیشگی نبآشد .. 
اصلاً حضورش هم همیشگی نبآشد ..
امآ ایمآن دآشته بآشی هر وقت که مشتآق دیدآری او مشتآق تر است !
و شتآبآن به سویت می آید ..

 

 

+ من چنین آدمی رآ بآ جآن و دل خوآهم خوآست و عآشقآنه هآ برآیش خوآهم نوشت ..


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:26 | نویسنده : ناردونه |

پارسال اگر انتخاب رشتم نپوکیده بود ب احتمال99و نیم درصد روانشناسی قبول میشدم...خیلی خوب میشد...رشته ای ک از ته دل دوسش داشتم خبری از ریاضی و حساب مساب نبود...نمیدونم چرا باید درمورد چیزی ک گذشته و رفته تو غیرممکن ها بنویسم...الانم رشتمو دوس دارم ولی انتخابم نبود تقدیرم بود...هی خدای من..نگاهتو از روم برندار...تنها داراییم تویی...چی بگم...منتظر اعلامیه ثبت نامم...دوس دارم برم و ببینم چ خبره...کجای کارم...

 

بعضیا عوض تبریک یا ارزوی موفقیت گفتن رشتم خوب نیست و براش کار نیست و..هوووف...میذارم پای حسادتشون..و یا احمق بودنشون 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:26 | نویسنده : ناردونه |

8دی

برای ظهر سوپ برنج و مرغ ساختم...اصلا جالب نشد الانم ک دلم درد گرفته باز خدا پدر نباتو بیامرزه خوردم بهتر شدممم...هوف دلدرد بدتر از کابوسه...

راستی تصمیم گرفتم دیگ غصه نخورم بیخود..اونشب کلی گریه کردم و سبک شدم ...اسم این حالو گذاشتم سادیسم سینوسی....

سینوهه ژونمم درحال پایانه...کاش جلد دوشو هم داشتممم...فردا صب بیرم کتابخونه...اخجون کتابای جدییید....بعدشتم بیرم خرید رژ...:)))).

.

.

فرداش:

رفتم کتابخونه و سینوهه 2 رو هم پیدا کردم با ی کتاب روانشناسی......هیچی دیگ برگشتنه پدرم درومد موصیم بسته بود نشد خریدامو بکنم....خلی خوبه این کتاب روانشناسیه...باید هر روز یک ربع با دست چپم تمرین نوشتن کنم....تاحالا بهش فکر نکرده بودم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:26 | نویسنده : ناردونه |

خدایا ناشکری نمیکنم...ولی کاش این زندگی تموم ش...باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یا خوبش کن یا تموم ش....چرا انقد بهم بی محلی میکنی ؟هااااااااااااااااااااان؟چرا؟چرا؟چرا؟

 

از چشمام خون میچکه....

میدونی ب اینده امید نداشتن یعنی چ؟؟؟؟یعنی زندگیت بشه پوچ...سیاه....

خداجون...دیگ چجوری برات زجه بزنم هان؟دلم میخواد بهم بگی دوسم داری....من از گذشته توبه کردم....میفهمی؟بسه...انقد نیارش جلو چشم بسه خدا بسه بسههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:25 | نویسنده : ناردونه |

6دی

امروز منتظر ی اتفاق بودم...هه...تنها کسی ک بهم تبریک گفت شیوا بود...دلم خیلی بینهایت گرفته...دیگ نمیرم این عصرنشینی های مزخرففف....واقعا حالمو بد تر میکنه...ایینک حرفی برای گفتن ندارم...احساس راحتی نمیکنم...حرفا رو مخمن...وقتی خاله درمورد خواستگارای دخترش پز میده نفسم ته سینم جمع میشه...بزور میخندم....

من میدونسم چی تو دل مامانه...ولی گفت...

ب خدا گفتم اگ اینطوری میخوای عذابم بدی اصن زندگیو نمیخوام..دلم خودکشی میخواد....وابستگی ب این دنیات ندارم...خودت میدونی....دوس دارم راحت شم....دلم میخواد تموم ش....ب خودت قسم ناشکری نمیکنم...ولی ته دلم بدجور خالی شده....خستم....از بی محلیات خستم

چن سالم شد؟رفتم تو 21 سال...هه...21سالمه


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:25 | نویسنده : ناردونه |

دلم میخواد داد بزنم

 

داد بزنم،بالا بیارم

خون بالا بیارم


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:24 | نویسنده : ناردونه |

شب تولدم

 

عکساش

لعنت ب این زندگی...وفتی عکساشو میبینم جوشش اسید معدمو حس میکنم ...ی غریبه...غریبه ای ک قبلا اشناترین بود....شب تولدمه...کاش متولد نمیشدم...ن ن ن گریه نکن ...حس بد...هر چقدر ب خدا نزدیکنر میشم گذشتم بیشتر رو دوشم سنگینی میکنه...خدایااااااااا ب قلبم ارامش بده...گنبد امام رضا...حس بد...دلم میخواد موقعیتی پیش بیاد ک بتونم فراموشش کنم....دلم حفه شوووو لال شووو بمیر اصن نظر نده تو این بلارو سرم اوردی...دلم میخواد ی ادم خبیث بشم...مثل شخصیتای بد فیلما...دلم قتل میخواد ...هه مسخره...خیلی وقته تو ذهنم میکشمشون...هاهاها...بعض لعنتی...خدایا ب خودت پناه میبرم......بغض لعنتی....معدم میسوزه...

چاوشی:من از اه بی تاثییر میترسم...هوم اره محسن عزیزم...منم میترسم...

دوس دارم سفر کنم ازینجا برم...الان شرایط دل کندنو دارم...دوس دارم ازین کشور منحوس برم...ای کاش میشد برم...کاااااااش میشد برم.....کاش میشد...کاش میشد کاش میشد کاش میشد...اشکای لعنتیییییییییییی...اشکای لعنتی....

 

بغض لعنتی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:24 | نویسنده : ناردونه |

وااااایی ن ن ن....دندون درد ن...دندونی ک پر کردم درد گرفته...خدایا ن...سمت راستمم ک پر کردم سوراخ شده این ورمم درد میکنه...باید میرفتم روکش میکردم....اما چجوری...خواهش میکنم درد نگییییییر...حس بد ...خدایا چیمیشد بدون دغدغه پول میرفتم دندونپزشکی و درستش میکردم...از بیپولی متنفرم...الان از تنها چیزی ک متنفرم بیپولیه...


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:23 | نویسنده : ناردونه |
از امروز تا 40روز دعای توسل...ب نیت...نمیدونم نیت زیاده

برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:23 | نویسنده : ناردونه |

خیلی وقت بود میخواسم این پستو بنویسم...لیست علایقم افکارم اهدافم و و و ...درین تاریخ....میدونم ادما بعد ی مدت کلا تمام افکارشون تغییر میکنه و طولش بستگی داره ب اون دوره ....

 

رنگ مورد علاقم...بنفششششش و زرد...حیوان پاندا...جغد..مار..اسب....ساز پیانو...غذا فسنجون ..پیتزا..لوبیا پلو...

کارایی واقعا دلم میخواد الان موقعیتش نیست..اسب سواری سنتور...خوشنویسی و نقاشی...کنسرت تتل و شادمهر و بنیامین و چاوشی و علیزاده واقعا ارزومه

جاهایی ک دوس دارم برم...ریو دوجانیرو..پاریس چین و هند...احتیاجات الانم..لیزیک ..کمی چاق شدن...کلی پول برای خرید...گلکسی اس6...گواهینامه...

خصوصیات مسترم...اروم و ریلکسسس...خوش اخلاق...دستشم ب دهنش برسه...قد 170 ب بالا و خیلیم خوشگل نباشه اما پولدار باشه....و برام بمیره عاشقم باشه...باشخصییییت باشه...هوم...پوولدار باشه....باحال باشه...پولدار باشه....

اسم بچه هام اردلان اردشیر مهرگان ایراندختکارایی ک باید براشون انجام بدمممم...رقص باله...زبان فرانسوی و پیانو

 دغدغم..جوش لعنتی...بی پولی...لنزم...ریاضی و فیزیکو چجوری میخوام پاس کنممممم....پری قبل از من از نکنه

کارای مورد علاقم..کتاب خوندن ..نقاشی...موزیک...اشپزی...شهری دوس دارم برای زندگی..شهرکرد شمال..تهران و اصفهان البته اگ هواش تمیز بود هه....کشور دیگ هم دودلم بین کانادا و استرالیا ...ولی ن فقطططط ایران...

خواننده..چاوشی..تتل..بنیامین..اردلانم عاشق قیافشم...رضا یزدانی..وایییی مسیح و ارررررش جانانم..سامی بیگی.

از سریالای تل متنفرررم بخصوص کیمیا ولی عاشق شمعدونی بودم...الانم ک برگریزان عالیه..و چن شنبه با سینا هم خیلی دوس دارم

اینده رشتم اگه خوب پیش رفت دوس دارم تا دکترا بخونم اگرم حال نداشتم و موقعیتش بود عاشق دبیریم...بهترین شغل...شاید الان حسرت پرستاری یا بقیه شغلای بیمارستانیو بخورم اما بخاطر علاقه اصلا و ابدا نیست بخاطر مسایل مالی و این حرفاشه.....دلم میخواد بخوووونم موفق باشم تو درسام دوس دارم ب جایگاهای بالا مث وزیر محیط زیست  بشم....ن خدایی الان ک فک میکنم حال این همه مشغله رو ندارم ویییی

افکارم فهلا مرتب نیست مشوش مشوشه الان یعنی فکر همین الانم اینه ک همکلاسیا و دوستا و مخصوصا هم اتاقیای خوبی داشته باشم دانشگاهمونم خوب باشه شهرشم خوب باشه 

 لحظات قشنگ و سادم:غروب+نون تازه...بعد مامی برام نون قازی خرما گردو یا نون پنیر سبزی بیاره.......

از خواب بیدار شم و ببینم بارون یا برف میاد......یا صبا با صدای رادیو بیدار شم و ببینم همه دارن میرن مدرسه و بیرون بعد پتو رو بالا بکشم و باز بخوابم

شامو مامان انقد خوشمزه بسازه ک نتونم جلو پرخوریمو بگیرم...هاهاها لاغری یجورایی خیلی خوبه

برای پرنده ها دون بریزم و ببینم ک جمع شدن و میخورن...

وختایی ک مینارو محکم فشار میدمو و بوسش میکنم...بچچچچچچچچم

وقتی ی کتابو تموم میکنم...هه هه

.

.بترین انیمشنایی ک دیدم راتاتویییییی...دروننننن...پاندای کنگ فو کارررررر...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:23 | نویسنده : ناردونه |

30اذر-دوشنبه

دیشب خونه مادربزرگه دعوت بودیم....دلم نمیخواس برم اصلا باهاشون احساس راحتی ندارم...و کلافه میشم ازینک چون زیاد حرف نمیزنم بهم بگن واااای چقد مظلومه یا گیر بدن چرا حرف نمیزنی...بعد مدت مزیدی یکم ب خودم رسیدم ...بیچاره خودم....

و ارایشی ک نمیشه بهش گفت ارایش....میکاپ بعضیارو ک میبینم روم نمیشه ب این یدس کرم و رژی ک میزنم بگم ارایش...

خداروشکر خلوت بودیم....ازبین عموها جداااا از بقیه مسایل بنظرم عمو حسین مهربونتره و بیشتر تحویل میگیره البته عمو حسن هم ...ولی ازین یکی اصلاااا خوشم نمیاد افکارسیاسی ضد من داره و بقیه...

در کل بدک نبود بهتر از تو خونه نشستن بودششششش...

.

 دیشب با دخی عمو بحث کنکورو این حرفا بود حس خیلی خیلی خیلی بدی بهم دست داد...انگار این شده ی برهه از زندگی من یعنی کنکورم و هدفش ک سوراخه...خالیه....رادیولوژی رادیولوژی این اسم همش تو سرم میچرخه...انگار درس خوندنشون ی حسرته برای من ...رشتمو دوس دارم ایندشو دوس دارم ولی این افکار مفت نمیذاره تو حال خودم باشم...حرف از پزشکی و دندونپزشک و پرستار و اینا ک میشه انگار یچیزیو از دست دادم...من راضیم واقعا راضیم اما فک کنم این شده ی عقده برام عقده ای ک نبخاطر خواست خودم بلکه بخاطر خواست یکی دیگ تو دلم شده....خدایا کاش ی دکمه هم داشتیم تو مغز بنام فراموشی...الان امید دارم ب اینک برم دانشگاه این افکار بپره و سرم گرم ش....

از سوم بهمن کلاسا شروع میشه...فقط کاش زودتر اعلامیه ثبت نام بیاد خیالم راحت ش ازین بابت...

امروز باید اتاقو اساسی بتمیزم....مممم کتابمم بخونمووووو

دیشب ک اهنگ اره اره رو میگوشیدم دلم میخواس مسترم بود توی ماشین ب سمت ناکجا اباد بلند بلند باهاش بخونیم

اره اره اره اره ..اره اره دیگ مال من شدی ... اره اره دیدی عاشقم شدی...اره اره دل تا اخرین نفس....بیقراره واسه تو همینو بس...اره اره اره ارهههههه

بعد فیلم بگیرم بفرسم برا من با عشقم...هاهاها...دیفانه


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:, | 20:21 | نویسنده : ناردونه |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مهر پزشک